معماری مدرن متعالی (High Modern Architecture)
(1297 - 1318 ه.ش.) (1918 - 1939)
(بخش اول)
1- مقدمه
معماری مدرن متعالی و یا به عبارتی اوج معماری مدرن در بین دو جنگ جهانی اول و دوم، یعنی عمدتاً در دو دهه 1920 و 1930 میلادی، در اروپا و امریکا مطرح بود. در دوره معماری مدرن اولیه، کماکان سبکهای تاریخ گرایی همچون نئوکلاسیک، رومانتیک و بالاخص التقاطی به عنوان سبک های مهم و رایج در غرب حائز اهمیت بودند. همچنان که در مقاله مربوط به معماری مدرن اولیه عنوان شد، مکتب شیکاگو بعد از یک دوره نسبتاً کوتاه ۲۰ ساله، در مقابل سبکهای تاریخ گرایی نتوانست دوام بیاورد. نهضت هنر نو نیز در اروپا بدون رقیب نبود و بسیاری از ساختمانهای مهم به سبکهای مختلف تاریخی در اروپا همچنان احداث میشد.
ولی با پایان جنگ جهانی اول و نیاز شدید به ترمیم خرابیهای جنگ و تولید انبوه ساختمان، گرایش به سمت معماری مدرن افزایش یافت. لذا استفاده از تکنولوژی روز، مصالح مدرن، پیش ساختگی، عملکردگرایی و دوری از سبکهای تاریخی مورد توجه قرار گرفت. در این دوره، معماری مدرن به عنوان تنها سبک مهم و آوانگارد در غرب مطرح شد و دامنه نفوذ آن به صورت یک سبک جهانی، در اقصی نقاط گیتی گسترش یافت.
2- سبک بین الملل
شاخصترین سبک معماری مدرن، سبک بین الملل است. سه تن از منادیان اصلی معماری مدرن به نامهای لوکوربوزیه، والتر گروپیوس و میس وندهرو، عمده طرحها و نظرات خود را در چارچوب این سبک ارائه کردهاند. لفظ بینالملل در معماری برای اولین بار توسط والتر گروپیوس برای کتابی به نام معماری بین الملل که او برای مدرسه باهاس در سال 1925 ویرایش کرده بود، مورد استفاده قرار گرفت. ولی مصطلح شدن این لفظ مربوط به اوایل دهه 1930است.
در سال 1932. (1311 ه.ش.) نمایشگاهی در موزه هنرهای مدرن در شهر نیویورک به نام "سبک بین الملل" توسط هنری راسل هیچکاک و فیلیپ جانسون برگزار شد. از جمله ساختمانهای که در این نمایشگاه به عنوان نمادهای سبک بین الملل عرضه شد، میتوان از مدرسه باهاس در المان (1926م.) توسط والتر گروپیوس، پاویون آلمان در بارسلون (1929.) توسط میس ونده رو، خانه لاول در امریکا (1929 م.) توسط ریچارد نوترا و ویلا ساوا در فرانسه (1930 م.) توسط لوکوربوزیه نام برد. پس از پایان نمایشگاه، کتابی با نام سبک بین الملل، توسط هیچکاک و جانسون منتشر و اصول و مشخصات این سبک در آن تدوین شد.
بناهای به نمایش گذارده شده در این نمایشگاه عمدتاً به صورت مکعب مستطیل هایی ساده و بیپیرایه و با بامهای مسطح بودند. رجعت به معماری و نمادهای تاریخی در این بناها مشاهده نمیشد وعاری از هر گونه تزئینات و آرایه های تاریخی بودند. ترکیب احجام و اجزاء نماها در ساختمانهای تاریخی معمولاً به صورت متقارن هستند ولی در ترکیب بخشهای ساختمانها در این سبک، بعضاً تعادل (Balance) جایگزین تقارن (Symmetry) شده بود. منظور از تعادل آن است که المانها و جزئیات در ترکیب کلی ساختمان و یا دو سمت نمای آن، به یک اندازه و یا به عبارتی هم وزن هستند.
استفاده از مصالح مدرن مانند بتن، فلز و بالاخص شیشه با سطوح وسیع، وجهی غالب در این بناها داشت. به لحاظ استفاده از سازه و مصالح مدرن در ساختمانهای این سبک، احجام مکعبشکل با پوشش بتن، فلز و شیشه و استفاده از خطوط مستقیم و کشیده ملاحظه میشد. به جهت دهانههای وسیعی که با تیرهای فلزی و بتنی میتوان پوشش داد، در بسیاری از موارد و خصوصاً برای ساختمانهای کوتاهمرتبه، تقسیمات افقی نما شاخص است و تأکید بر خطوط افقی مستقیم بود.
سبک بینالملل واجد خصوصیت جهانشمول بود و به سرزمین و یا فرهنگ خاصی وابستگی نداشت. اصول نظری و کالبدی این سبک میتواند در هر منطقهای به صورت یکسان و همگون شکل گیرد. توجه به ویژگیهای فرهنگی، تاریخی و یا اقلیمی در سرزمینهای مختلف، در طرح ساختمانهای این سبک مشاهده نمیشود، همانگونه که تولیدات صنعتی مانند اتومبیل، هواپیما، يخچال، رادیو و دیگر مصنوعات مدرن فاقد خصوصیات منطقهای هستند. همان رادیویی که در پایتخت های اروپایی مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند در روستاهای افریقایی نیز مورد استفاده باشد. تأثیر سبک بین الملل بر معماری جهان بسیار گسترده بود و تا به امروز ادامه دارد.
براساس مباحث کتاب فوقالذكر، خصوصیات شاخص این سبک به شرح زیر است:
• نمایش حجم به جای جرم؛
• تأکید بر روی تعادل به جای تقارن؛
• عدم استفاده از تزئینات الحاقی؛
• عدم رجعت به تاریخ و گذشته؛
• عدم وابستگی به سرزمین و یا فرهنگی خاص؛
• استفاده از هندسه اقلیدسی؛
• استفاده از مصالح و فناوری مدرن؛
• بام مسطح.
معماری مدرن به طور کلی و سبک بین الملل به طور اخص، ریشه در عصر روشنگری و انقلاب صنعتی در قرن هجدهم دارد. خاستگاه تفکر منطقی و خردگرا و عملکردگرایی که از وجوه بارز معماری مدرن و سبک بین الملل است، قرن هجدهم اروپا است. بدون وجود بستر خردباوری و تولیدات صنعتی مدرن، امکان شکلگیری این گونه جدید معماری میسر نبود.
اگرچه واژه سبک بین الملل در سال 1932 مصطلح شد، ولی باید الگوی اولیه آن را در کارهای والتر گروپیوس در دهه 1910 در آلمان مشاهده کرد. کارخانه کفش فاگوس در سال 1911 که توسط گروپیوس و آدولف مهیر طراحی شد، به صورت مکعبمستطیلی از شیشه، آهن و آجر است. عملکردهای ساختمان مانند کارگاه تولید کفش و راهپله، از بیرون نمایان است. بدین صورت، نمادهای جدید، جایگزین آرایه ها و نمادهای تاریخی شدهاند.
این بنا را میتوان اولین ساختمان سبک بین الملل نامید. سطوح خارجی این ساختمان مکعبشکل، با دیوارهای شیشه ای پوشش داده شده و دیوارهای غیرباربر نماد اصلی ساختمان بود. در این ساختمان، همچون سایر ساختمانهای گروپیوس، از هیچگونه تزئینات استفاده نشده بود بلکه مصالح و فناوری مدرن و عملکرد بنا، زیبایی ساختمان را شکل داده بود. همچون فرم هواپیما که زیبایی آن، عملکرد بلندشدن از سطح زمین است.
این ایده عملکردگرایی و زیبایی مدرن در طرح دیگر این دو در نمایشگاه ورکبوند (Werkbund) در شهر کلن آلمان در سال 1914، برای یک ساختمان اداری و کارخانه نمونه، مجدداً به صورت هنرمندانهای به نمایش گذارده شد. جمعیت هنری ورکبوند که در سال 1907 در مونیخ تأسیس شد را میتوان قلب هنر آلمان نامید. برگزاری نمایشگاههای هنری و صنعتی از جمله اهداف ورکبوند بود. این جمعیت هنری تأثیر بسزایی در پیشبرد معماری مدرن در آلمان داشت.
مباحث و طرحهای ارائه شده در نمایشگاه سبک بین الملل، مدرسه باهاس، کتابها و ساختمانهای لوکوربوزیه، کنگرههای بین المللی معماری مدرن و همچنین ایدهها و طرحهای سایر سبکهای مدرن در ابتدای قرن بیستم، جملگی در پدید آمدن و توسعه سبک بینالملل حائز اهمیت بودند.
1-2- مدرسه باهاس
در سال 1906 در شهر ويمار آلمان، مدرسه هنرها و صنایعدستی به ریاست هنری وان دو ولد تأسیس شد. وی بلژیکی بود و در ابتدا به نقاشی علاقه داشت. در سال 1890 وان دو ولد تحت تأثیر ویلیام موریس (از پایه گذاران مکتب هنرها و صنایع دستی ) و جان راسکین به معماری و طراحی داخلی رو آورد. سپس او سبک هنر نو را، که سبک رایج بود، انتخاب کرد. او در سال 1885 مغازه هنر نو را در پاریس طراحی کرد. در سال 1897 از بروکسل به برلین رفت. از سال 1906 تا 1919 رئیس مدرسه هنرها و صنایعدستی در ویمار بود. او معتقد بود که دروس به جای آتلیه، باید در کارگاه و به صورت عمل تدریس شود. از نظر او، کارگاه و تولید دستی مهم بود.
وان دو ولد در سال 1919، والتر گروپیوس را به جای خود به عنوان رئیس مدرسه معرفی کرد. گروپیوس در این سال مدرسه را تغییر سازمان داد و نام آن را باهاس (خانه معمار) گذاشت. در این مدرسه، هنرمندان و معماران با هم کار میکردند و تحت تأثیر موریس و اکسپرسیونیست ها، صنایع دستی در مدرسه تدریس میشد.
بعد از جنگ جهانی اول، مدرسه بیشتر به سمت طراحی صنعتی و فرمهای مکعبشکل ساده گرایش یافت. در سال 1924 ، گروپیوس در یک یادداشت به نام "هنر و تکنولوژی - یک وحدت جديد" اعلام موضع کرد و در آن تفکر و بینش غالب در مدرسه را تبیین نمود. او تکنولوژی را یک موضوع مستقل از مقوله هنر نمیدانست و بر این نظر بود که در تکنولوژی و تولیدات صنعتی، زیبایی و هنر وجود دارد. لذا در این مدرسه، از مصالح مدرن و طرحهای تولیدات صنعتی، به دور از هرگونه تزئینات و تنها با نمایش عملکرد ذاتی مصالح، در طراحی ساختمان استفاده میشد. از نظر گروپیوس و سایر همفکران او، زیبایی مصنوعات مدرن در عملکرد است. زیبایی هواپیما در پرواز، لوکوموتیو در حرکت بر روی ریل و دستگیره در باز کردن در است.
در همین سال گروپیوس به لحاظ فشارهای سیاسی مجبور شد که مدرسه را به شهر دسوا منتقل کند. او در این شهر در سالهای 1925- 1926ساختمان مدرسه باهاس را طراحی و اجرا کرد. بر سر در این مدرسه عبارت "فرم تابع عملکرد" نصب شد که نشانه اهمیت عملکردگرایی و توجه به عملکرد فرم بود. چنانکه وی مینویسد: "یک ساختمان مدرن باید به دور از هرگونه تحریف های زائد و بیمورد و هرگونه تزئینات و جزییگرایی باشد و جهان مکانیکی و جابهجایی سریع معاصر را منعکس کند." گروپیوس عملکردهای مختلف مدرسه، همچون کلاسهای درس، دفاتر آموزش، خوابگاه دانشجویان و کارگاهها را در ساختمانهایی با کالبدهای متفاوت جای داد.
در سال 1926، گروه معماری تأسیس شد و هانس مهیر، معمار سوئدی، به ریاست آن انتخاب شد. گروپیوس در سال 1927 از ریاست مدرسه کنار رفت و هانس مهیر را به جای خود پیشنهاد کرد. مهیر پس از انتصاب، گروه معماری را سازماندهی کرد. ولی او به دلایل سیاسی در سال 1930بر کنار شد. به جای وی، میس وندهرو به ریاست انتخاب شد. او نیز در سال 1932به دلیل توسعه نفوذ نازیها برکنار و مدرسه تعطیل شد. میس مدرسه را به برلین منتقل کرد ولی نازیها مدرسه باهاس را در سال 1933 به طور کل تعطیل کردند. نازیها علاقه به یک معماری باعظمت و جاودانه، همچون معماری نئوکلاسیک داشتند و تمامی فعالیت های هنری و روشنفکری میبایست که تحت نظر آنها صورت میگرفت. لذا عقاید مدرن و متمایل به چپ مدیریت مدرسه باهاس نمیتوانست جایی در حکومت نازیها داشته باشد.
باهاس یکی از مهمترین مدارس هنری در دهه 1920 و اولین مدرسه معماری مدرن بود. اساتید این مدرسه در همه زمینه های هنری از قبیل نقاشی، صنایع دستی، تولیدات صنعتی و بالاخص معماری، توجه خود را به آینده معطوف داشتند و راه رسیدن به آن را بهکارگیری و الهام گرفتن از ایده ها و فناوری مدرن میدانستند.
گروپبوس بنیانگذار و متفکر اصلی این مدرسه، در اثر فشارهای سیاسی نازیها به امریکا مهاجرت کرد و در دانشگاه هاروارد مشغول به تدریس شد. او در آن جا به همراه تعدادی از معماران جوان، تعاونی معماران را تشکیل داد. مرکز فارغالتحصیلان هاروارد در محل همان دانشگاه، ساختمان پان آمریکن در نیویورک و سفارت آمریکا در شهر آتن در یونان، جزو مهمترین کارهای گروپیوس در طی سالها اقامت او در امریکا بود.
گروپیوس تا اواخر عمر خود نیز به نقش و اهمیت صنعت در زندگی مدرن و معماری مرتبط با آن معتقد بود. او در سخنرانی خود در شیکاگو در سال 1965 برای انجمن معماران چنین بیان میدارد: امروز معمار دیگر ارباب صنایع ساختمانی نیست. بهترین صنعتگران رهایش کردهاند و او تنها بر روی تلی از آجرهای شکلنیافته جامانده و از ضربه عظیم صنعتیشدن بیخبر است. معمار اگر رفتار و اهدافش را برای مقابله با وضعیت تازه اصلاح نکند، ناچار به واگذاری نقش خود به مهندسان و مردان علم و سازندگان است.
دیگر رئیس مهم این مدرسه و معمار نامدار قرن گذشته، میس وندهرو بود. کارهای اولیه او تحت تأثیر کارل فردریک شینکل ، معمار نئوکلاسیک آلمانی بود. ولی میس به تدریج و خصوصاً بعد از جنگ جهانی اول به سمت معماری مدرن گرایش پیدا کرد و تا آخر عمر به اصول نظری و کالبدی معماری مدرن وفادار ماند. بدون شک میس وندهرو را میتوان استاد ممتاز بهکارگیری مصالح مدرن مانند شیشه و فولاد دانست. احجام مکعبشکل و ساده او عمدتاً با شیشه و فولاد پوشش میشدند. ساختمانهای او بدون استفاده از هر گونه تزئیناتی، به زیباترین شکل ممکن مصالح مدرن و معماری مدرن را به نمایش میگذاشتند.
او در سال 1921 طرح یک برج شیشه ای را برای شرکت در یک مسابقه در برلین ارائه کرد و در سال 1922 ماکت یک آسمانخراش را ساخت که دیوارهای خارجی آن با شیشه پوشش شده بودند. کاری که شاید در آن زمان امکان اجرای آن مشکل بود، ولی اکنون شاهدیم که اکثر ساختمانهای بلندمرتبه در سراسر جهان عمدتاً و گاهی منحصراً با شیشه پوشش میشوند. غرفه (پاویون) آلمان در نمایشگاه بارسلون در سال 1929، تبحر او را در زمینه نوآوری در معماری نشان داد. طراحی استادانه فضاها، پلان آزاد، استفاده از مصالح در نهایت زیبایی و کیفیت اجرا و جزئیات بسیار دقیق و ماهرانه در این پاویون به نمایش گذاشته شده است.
میس نیز همچون سلف خود گروپیوس، مجبور به ترک آلمان و مهاجرت به آمریکا شد. او در امریکا رئیس دانشکده معماری مؤسسه فناوری ایلینویز (IIT) در شیکاگو شد و یک سایت جدید برای این مؤسسه در سال 1939 طراحی نمود. میس مکعب های زیبای خود را در سراسر سایت برای عملکردهای مختلف با شیشه و فولاد طراحی کرد.
میس وندهرو نظر خود را در برلین در مورد صنعت در سال 1924 چنین بیان میکند: "اگر ما موفق شویم که صنعت را جلو ببریم، تمام مسائل اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژیک و هنری حل خواهد شد." این گفته میس از طرف معماران پستمدرن در دهه 60 و 70 شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت. اگر چه ساختمانهای میس وندهرو از دهه 30 میلادی تاکنون در غرب و سرتاسر جهان به صورت الگویی برای ساختمانهای بلندمرتبه اداری، دولتی و تجاری در آمده است.
شعار معروف میس وندهرو "کمتر بیشتر است" بود. بدین معنا که ساختمان باید فاقد هر گونه تزئینات و اجزای اضافه باشد. این شعار مشخصه طرحهای میس وندهرو و به نوعی سبک بین المللی و بالاخص سبک مینیمالیسم بود.
به جز مدیران نامدار این مدرسه، استادان و هنرمندان معروف دیگری با شهرت جهانی در مدرسه باهاس تدریس میکردند. از آن جمله میتوان از واسیلی کاندینسکی ، نقاش پیشگام روستبار، پل کلی ، نقاش و نظریه پرداز سوییسی، یوهانس ایتن ، هنرمند اکسپرسیونیست سوییسی و تئو ون دویسبورگ بنیانگذار گروه د شتایل در هلند، نام برد. ایتن بین سالهای 1919 تا 1923 در باهاس تدریس کرد. پس از خروج ایتن، لازلو موهولی ناگی نقاش و عکاس مجاریتبار، جانشین او شد. او تا سال 1928 در باهاس تدریس کرد. موهولی ناگی نظرات کانستراکتیویسم را به جای عقاید اکسپرسیونیست ایتن وارد دروس باهاس کرد. او پس از ترک باهاس، در نهایت به آمریکا مهاجرت کرد و در شهر شیکاگو مدرسه باهاس جدید را تأسیس نمود.
2-2- لوکوربوزیه
لوکوربوزیه که اسم اصلی وی شارل - ادوارد ژانره (Charles-Edouard Jeanneret) است، در دفتر دو تن از معروفترین معماران آن دوره در اروپا یعنی اگوست پره و پیتر بهرنس به مدت چند سال کار کرد. او سپس به بالکان، آسیای صغیر، یونان و روم سفر نمود و نقاشیهای بسیاری از بناهای عصر باستان ترسیم کرد. لوکوربوزیه در طی فعالیت حرفهای خود، استفاده از یکی از شاخصترین مصالح ساختمانی مدرن یعنی بتن را به نهایت زیبایی رساند و کارهای وی مورد تقلید جهانی قرار گرفت. لوکوربوزیه در دهه 20 میلادی دو کتاب بسیار مهم به رشته تحریر درآورد که اولی را میتوان منشور بینش مدرن در معماری و دومی را بینش مدرن در شهرسازی محسوب کرد.
کتاب اول او به نام به سوی یک معماری نوین در سال 1923 در پاریس منتشر شد. در این کتاب، نگارنده توجه معماران را به فناوری مدرن جلب میکند و کار معماران را با حرفه مهندسان مکانیک مقایسه کرده است. او بیان میدارد که وسایط حملونقل جدید مانند هواپیما، اتومبیل، قطار و کشتی در اثر تحولات سریع تکنولوژی به کلی دگرگون شده است. ولی ساختمانسازی هنوز در چارچوب قواعد نظری گذشته باقی مانده و بسیاری از معماران همچنان به دنبال تقلید از سبکهای گذشته هستند. در این کتاب لوکوربوزیه استفاده از تیرآهن، بتن و پیش ساختگی را مسیر آینده در طراحی و اجرای ساختمانها تلقی میکند. او در فصل آخر کتاب خود میگوید که برای پرهیز از انقلابات اجتماعی، باید با استفاده از تکنولوژی جدید به صورت گسترده برای اقشار مختلف جامعه خانهسازی کرد.
لوکوربوزیه از ایده های شهرسازی و معماری تونی گارنیر برای شهر صنعتی بسیار تمجید میکند و آنها را الگوی مناسبی برای شهرهای آینده عنوان مینماید. لوکوربوزیه برجهای مرتفع 60 طبقه چند عملکردی با فضاهای وسیع بین 230 تا 270 متر بین آنها را پیشنهاد میکند.
کتاب دوم لوکوربوزیه به نام شهر آینده در سال 1924 در پاریس منتشر شد. او در این کتاب نیز سعی نمود که توجه معماران و شهرسازان را از گذشته به سمت آینده معطوف کند. لوکوربوزیه نظم، هندسه و خیابان های عريض و مستقیم، سرعت در جابهجایی، بلوکهای بزرگ شهری و بهکارگیری فناوری مدرن را برای شهرهای آینده پیشنهاد میکند. او شهرهای امریکا، بالاخص نیویورک و شیکاگو، با آسمانخراشهای مرتفع و خیابان های چندطبقه را بسیار تحسین و آنها را به عنوان الگوی آینده شهرهای اروپا و سایر نقاط جهان معرفی کرد. وی رشد سریع جمعیت در شهرهای بزرگ اروپا مانند پاریس، لندن و برلین را در کنار نیویورک از سال 1800 تا 1910 مطرح میکند. بر اساس آمار، جمعیت در این شهرها بین 5 تا 20 برابر افزایش یافته است. او تنها راهحل شهرهای آینده را بلندمرتبهسازی و پیش ساختگی میداند.
لوکوربوزیه شهرهای آینده را شهرهایی تجسم نموده که با آسمانخراشهای عظیم و مرتفع در مرکز شهر شکل گرفته است. در هر یک از این آسمانخراشهای چند عملکردی، حدود 40،000 نفر زندگی و کار خواهند کرد. در این برجها، آپارتمانهای مسکونی، اداری، فروشگاهها، مدرسهها، مراکز تجمع و کلیه احتياجات یک محله بسیار بزرگ فراهم است. ساکنان این مجتمعها از دود و سر و صدای ترافیک اتومبیل ها به دور هستند و به جای آن از آفتاب، هوای تازه و دید و منظره زیبا استفاده میکنند.
بر اساس این نظرات لوکوربوزیه، دو شهر مهم در دهه 50 میلادی طراحی و اجرا شد. یکی شهر چندیگار در هند بود که لوکوربوزیه آن را طراحی کرد و دیگری شهر برازيليا بود که لوچیو کوستا و اسکار نیمایر به عنوان پایتخت جدید کشور برزیل طراحی کردند. این شهر به عنوان سایت میراث جهانی در سال 1987 از طرف سازمان یونسکو نامگذاری شد. ساختمان طراحی شده توسط نورمن فاستر، معمار سبک هایتک، به نام برج هزاره توکیو (1989) در ساحل شهر توکیو را میتوان نمونه کاملی از برجهای چندمنظوره لوکوربوزیه تلقی کرد.
در حوزه معماری، لوکوربوزیه عنوان کرد که خانه ماشینی برای زندگی است ، همانگونه که اتومبیل ماشینی برای حرکت بر روی زمین و هواپیما ماشینی برای حرکت در هوا است.
او بیان کرد که با توجه به تکنولوژی و مصالح مدرن، ساختمانهای مدرن باید متفاوت از ساختمانهای گذشته باشند. به جهت تبیین این تفاوت، لوکوربوزیه در سال 1926، پنج نکته در یک معماری جدید را معرفی کرد که عبارتند از:
1. ستونها ساختمانها را از روی زمین بلند میکنند؛
2. بام مسطح و باغ روی بام؛
3. پلان آزاد؛
4. پنجرههای طویل و سرتاسری؛
5. نمای آزاد، کفها به صورت کنسول.
لوکوربوزیه عقاید مطرح شده خود در مورد معماری مدرن را در طرح ویلا ساوا در پوآسی در شمال پاریس (1928- 1930) به نمایش گذاشت. او تکنولوژی به عنوان منبع الهام معماری مدرن و پنج ویژگی ساختمان مدرن را به صورتی هنرمندانه و شاعرانه در این ماشین زیستی پیاده کرد. این ساختمان همچون ماشینی بیآلایش، در وسط و مسلط به محیط اطراف قرار گرفته و عملکرد آن، فراهم کردن سرپناه و شرایط آسایش برای انسان است.
3-2- سیام
کنگرههای بینالمللی معماری مدرن که مخفف آن سیام (CIAM)، است در سال 1928 شکل گرفت و تا سال 1959 ادامه یافت. در طی 32 سال، 11 کنگره به ترتیب تاریخی در کشورهای سوییس (1928)، آلمان (1929)، بلژیک (1930)، يونان (1933)، فرانسه (1937)، انگلستان (1947)، ایتالیا (1949)، انگلستان (1951)، فرانسه (1953)، یوگسلاوی (1956) و هلند (1959)، تشکیل شد. هدف، بحث و تبیین اصول جنبش مدرن در حوزه معماری، شهرسازی، محوطهسازی، طراحی صنعتی و سایر موارد مرتبط با معماری بود. 28 معمار صاحبنام اروپایی از جمله لوکوربوزیه، زیگفرید گیدئون، هندریک برلاخه، گابریل گورکیان و هوگو هرینگ جزو بانیان این کنگره بودند. بعدها هانس مهیر، گریت ریتولد، ال ليسيتزکی، والتر گروپیوس و آلوار آلتو به این گروه پیوستند.
این کنگرهها تأثیر بسزایی بر تدوین مباحث و گسترش جهانی ایدههای مدرن در معماری و شهرسازی داشت. در معماری، استفاده از مصالح و فناوری مدرن و طرحهای سبک بین الملل مورد تأیید بود. در شهرسازی موضوع شهر عملکردی مطرح شده بود. طرح جامع شهری و جدا کردن محل سکونت، کار و تفریح تأکید شده بود. ایدههای تونی گارنیر و لوکوربوزیه برای طراحی شهری مورد قبول بود.
یکی از کنگرههای مهم سیام در حوزه شهرسازی، کنگره چهارم به نام شهر عملکردی بود که بر روی عرشه یک کشتی در سال 1933 تشکیل شد. این کشتی از شهر بندری مارسی در جنوب فرانسه به مقصد آتن حرکت و سپس به مارسی برگشت. بر اساس بررسی و تحلیل شرایط اجتماعی و کالبدی 33 شهر، در این کنگره پیشنهاد شد که مسائل اجتماعی که شهرها درگیر آن هستند با جدایی کامل عملکردها در شهر و قراردادن کمربند سبز بین آنها قابل حل خواهد بود. همچنین پخش کردن جمعیت در بلوکهای مرتفع با فواصل زیاد بین آنها پیشنهاد شد. لوکوربوزیه در سال 1942، مباحث مطرح شده در این کنگره را تحت عنوان منشور آتن منتشر نمود.
فرانسه محل برگزاری کنگره نهم به نام سکونتگاه در سال 1953 بود. در این کنگره، گروهی معمار جوان به نام تیم 10 ، بنای مخالفت با نظرات سیام خصوصاً در زمینه عملکردگرایی و جدایی محل سکونت، کار، تفریح و حملونقل در شهر را که در منشور آتن عنوان شده بود آغاز کردند. آنها نظرات ابراز شده در سیام را باعث جدایی شهروندان از محیط زندگی روزمره خود میدانستند. تیم 10 خواهان نوعی معماری و شهرسازی بودند که انسان در آن نقش محوری داشته باشد. تیم 10 خواهان مشارکت اجتماعی و بسترسازی لازم برای ابراز شخصیت و هویت شهروندان بودند. باید آنها را اولین منتقدان معماری مدرن که از بطن همین معماری رشد کرده بودند قلمداد نمود.
تیم 10 موظف به برنامهریزی برای کنگره دهم در یوگسلاوی بود و به همین دلیل به این نام معروف شدند. ولی کنگره دهم به صحنه مجادله بین تیم 10 و پیشکسوتان سیام تبدیل شد. این مجادلات و مخالفتها نهایتاً در کنگره یازدهم در هلند در سال 1959، باعث انحلال سيام شد. خود تیم 10 بعدها به دو جنبش متفاوت تقسیم شد. اعضاء انگلیسی تحت نام بروتالیسم جديد با محوریت یک زن و شوهر انگلیسی به نامهای آلیسون و پیتر اسمیتسون و اعضا هلندی تحت نام ساختارگرایی با محوریت آلدو ون آیک و جیکوب بی. باكما شکل گرفتند.
در واقع تیم 10 همواره از به فرمول درآوردن یک نگرش خاص در قالب یک بیانیه و یا یک منشور اجتناب میکرد و تداوم یک واقعیت زنده را پذیرفته بود و بدین ترتیب میخواست نشان دهد که بحث فرهنگی تحت شکل سنتی آن دیگر مناسب جهان کنونی نیست. در طی حداقل یک دهه، اعضای تیم 10 در خط مقدم جستوجوی معماری جدید باقی مانده و مجموعه آثارشان متفاوت ولی قابل مقایسه با یکدیگر به طور کاملی معرف مرحله تازه جنبش مدرن میباشند. در دو دوره مهم بین سالهای 1930 الی 1934 و 1950 الی 1955 ، سیام سازمان بسیار مهمی جهت نشر عقاید معماری و شهرسازی مدرن به جهان بود. همچنین در طی سالهای جنگ جهانی دوم (1939- 1945)، سیام نقش مهمی جهت حفظ ارتباط بین معماران مترقی داشت.