معماری فولدینگ (Folding Architecture)
(1368 ه.ش. - تاکنون) (1989 - present)
1- مقدمه
معماری فولدینگ یکی از سبکهای مطرح در دهه پایانی قرن گذشته بود. مبانی نظری مکتب فولدینگ برای نخستین بار توسط فیلسوف معاصر فرانسوی، ژیل دلوز مطرح شد. او همچون ژاک دریدا از جمله فلاسفه مکتب پساساختارگرایی محسوب میشود. دلوز نیز مانند دریدا اساس اندیشه خود را بر زیر سؤال بردن بینش مدرن و مکتب ساختارگرایی قرار دارد. فلسفه دلوز، یک فلسفه افلاطونستیز و دکارتستیز است. به عبارت دیگر میتوان بیان کرد که فولدینگ یک طرح ضد دکارتی است. از نظر دلوز، هستی از زیربناهای عقل ریاضی استخراج نشده است. او در کتاب معروف خود به نام ضد ادیپ- سرمایه داری و اسکیزوفرنی در سال 1972، خرد مدرن را مورد پرسش قرار داد. از نظر دلوز، خرد هر جایی است.
فلسفه فولدینگ منطق ارسطویی را نیز زیر سؤال میبرد. از نظر این فلسفه، هیچ ارجحیتی در جهان وجود ندارد. زیربنا و روبنا وجود ندارد. فولدینگ به دنبال تعداد است و میخواهد سلسله مراتب را از بین ببرد. این فلسفه در پی از بین بردن دوگانگیهاست. فولد یعنی چین و لایه یعنی لایه های هزار تو، یعنی هر لایه در کنار لایه دیگر، همه چیز در کنار هم است، هیچ اندیشهای بر دیگری ارجحیت ندارد، تفسیری بالاتر و فراتر از دیگری نیست، همه چیز افقی است. به عبارت دیگر فولدینگ میخواهد منطق دو ارزشی را دیکانستراکت کند و کثرت تباین را جایگزین آن نماید. فولدینگ هم مانند دیکانستراکشن در پی از بین بردن مبناهای فکری تمدن غرب و بالاخص منطق مطلق و ریاضیگونه مدرن است.
فولدینگ، عمودگرایی، طبقهبندی و سلسله مراتب را مردود میداند و به جای آن افقیگرایی را مطرح میکند. از نظر فولدینگ همه چیز همسطح یکدیگر است. دلوز در کتاب خود به نام فولد، لایبنیتز و باروک جهان را چنین تبیین میکند: "جهان به عنوان کالبدی از فولدها و سطوح بینهایت است که از طریق فضا، زمان فشردهشده، درهم پیچ و تاب خورده و پیچیده شده است." دلوز هستی و اجزاء آن را همواره در حال شدن میبیند.
یکی از موارد کلیدی در مباحث مطرح شده توسط دلوز، افقیگرایی است. دلوز به همراه یار همفکر خود، فیلیکس گاتاری ، مقالهای به نام ریزوم در سال 1976در پاریس منتشر کرد. این موضوع در کتاب هزار سطح صاف به صورت کاملتر توسط این دو مطرح شد.
ریزوم گیاهی است بر خلاف سایر گیاهان، ساقه آن به صورت افقی و در زیر خاک رشد میکند. برگهای آن خارج از خاک است. با قطع بخشی از ساقهی آن، این گیاه از بین نمیرود، بلکه از همانجا در زیر خاک گسترش مییابد و جوانههای تازه ایجاد میکند. این دو متفکر با مطرح کردن بحث ریزوم، سعی در بنیان فکنی اندیشه غرب کردند و اصول اولیه آن را زیر سؤال بردند. از نظر آنها، عقلانیت غرب به صورت سلسله مراتب، عمودوار، درختگونه و مرکزمدار است. "در نظام درختوار پیشین، تنها یک جواب درست برای هر مسئله میتوانست وجود داشته باشد. اما در نظام ریزوموار، برای یک مسئله، بینهایت جواب وجود دارد."
داریوش شایگان، اندیشمند معاصر، در این باره مینویسد:
"به زعم آنان (دلوز و گاتاری) تفکر غرب قرنها در استیلای الگوی درختوار بوده است. همه رشتههای مطالعاتی اعم از گیاهشناسی، الهیات و هستیشناسی از این الگو تأثیر پذیرفته اند. فلاسفه همواره در جستوجوی بنیاد و ريشه بودهاند. آنها نظامهای ردهبندیشده ایجاد کردهاند که شامل مرکز تولید معانی و مفهومسازی و دستگاههای خودکار مرکزی، همچون حافظههای سازمان یافته بوده است. در نقطه مقابل نظام درختوار، ریزوم و چندپارگی قرار دارد. ریزوم در نفس خود متعدد است، تعددی آزاد از قید یگانگی، نظام مبتنی بر تعدد قطعاً یک ریزوم است و با ریشه و انشعابات آن تفاوت دارد. ریزوم خود صورتهای گوناگون دارد، از گسترش سطحی منشعب در همه جهات گرفته تا برآمدگی و غده. پس ریزوم عامل ارتباط و دگرزایی است و امکان ایجاد شبکه ای بی پایان را فراهم میکند، زیرا هر نقطه از آن میتواند به نقاط دیگر آن وصل شود. بر خلاف درخت که در نقطه ای ثابت ریشه میگیرد، ریزوم حتی هنگامی که شکسته یا از هم گسسته شود، باز میتواند حیات خود را از سر گیرد و در جهت های دیگر رشد کند. ریزوم در عین آن که لایهلایه و وابسته به مکان است، میتواند از جای خود بر کند، و به پیش رود و حلقههای پیوند و شبکههای ارتباطی جدید ایجاد کند. این خاصیت پیآمدهایی در بر دارد:
• ریزوم میتواند سبب ارتباط نظامهای بسیار متفاوت و حتی نامتجانس شود؛
• ریزوم متشکل از واحدهای مختل نیست، بلکه از تجمع جهتهای گوناگون تشکیل شده؛
• نه آغازی دارد و نه پایانی، همیشه در بین راه است؛
• ماهیت آن بیوقفه تغییر مییابد. بنابراین عامل دگردیسی دائمی است؛
• مانند درخت، حاصل تولیدمثل نیست، بلکه ضدتبار است؛
• حافظهاش کوتهزمان و بنابراین ضدخاطره است؛
• بر خلاف گرتهها و طرحهای نقاشی که مدام عین خود را تولید میکنند، ریزوم نقشهای است که همواره قابلیت برهم خوردن، ایجاد پیوند، واژگون شدن و تغییر را دارد و راههای ورود و خروج آن متعدد است.
ریزوم نظامی فاقد مرکز و ردهبندی، عاری از دلالت و بدون راهبر است. مانند درخت در قالب فعل "بودن" متحقق نمیشود، بلکه چون در نامحدود گسترش مییابد، شبکهای از حروف ربط (و ... و ...) را به هم میتند. از همین رو قادر است فعل بودن را از ریشه برکند و آن را هزار تکه کند"
دلوز هم مانند دریدا قرائت تکمعنایی را مردود میداند. او معتقد به قرائتها و تفسیرهای مختلف و تفاهم، تعامل، تساهل و تحمل این قرائتها نسبت به یکدیگر و در کنار یکدیگر است. شایگان درباره نظر دلوز می نویسد:
"هیچ واقعه، هیچ پدیده، هیچ کلمه و هیچ اندیشهای وجود ندارد که معانی متعددی نداشته باشد. در نتیجه تنها جهان قابل شناسایی، جهان تمایزها است و یا به عبارتی جهان تفسیرها، زیرا ارزیابی این چیز و آن چیز و کار ظریف سنجش چیزها و معنی هر یک، به والاترین هنر فلسفه یعنی تفسیر تعلق دارد. هیچ چیز خارج از تفسیرهای متنازع وجود ندارد."
بابک احمدی، مؤلف و محقق معاصر، درباره اندیشه دلوز مینویسد: "راههای بیشمار به خانهای میرسند، درهای متعدد قصر باز و بسته میشوند. همه چیز چندگونگی معنا را تثبیت میکند."
2- معماری فولدینگ
بحث فولدینگ در معماری از اواخر دهه 1980 مطرح شد و به تدریج اکثر معماران نامدار سبک دیکانستراکشن مانند پیتر آیزنمن، فرانک گهری، زاها حدید و حتی معمار مدرنیست فیلیپ جانسون به این سبک گرایش پیدا کردند. از دیگر معماران و نظریهپردازان سبک فولدینگ میتوان از بهرام شیردل، جفری کیپنیز، گرگ لین و چارلز جنکس نام برد. همانند دیکانستراکشن، خاستگاه فلسفه فولدینگ در فرانسه و خاستگاه معماری فولدینگ در امریکا بوده است.
این معماران در کارهای جدید خود پیچیدگی را با وحدت یا تقابل نشان نمیدهند بلکه به صورت نرم و انعطافپذیر، پیچیدگیها و گوناگونیهای مختلف را در هم میآمیزند. این کار باعث از بین بردن تفاوتها نمیشود. باعث ایجاد یک پدیده همگون و یکپارچه نیز نمیگردد، بلکه این عوامل و نیروها به صورت نرم و انعطافپذیر در هم میآمیزند. هویت و خصوصیات هر یک از این عوامل در نهایت حفظ میشوند مانند لایه های درونی زمین که تحت فشارهای خارجی تغییرشکل میدهند، در عین این که خصوصیات خود را حفظ میکنند.
نظریه دیکانستراکشن جهان را به عنوان زمینههایی از تفاوتها میدید و این تضادها را در معماری شکل میداد. این منطق تضادگونه در حال نرمشدن است تا خصوصیات بافت شهری و فرهنگی را به گونهای بهتر مورد استفاده قرار دهد. دیکانستراکشنیست ها عدم هماهنگیهای درون پروژه را در ساختمان و سایت نمایش میدادند و این نقطه آغاز پروژه آنها بود. ولی این معماران هماکنون این تفاوت ها را در تقابل نشان نمیدهند، بلکه آنها را به صورتی انعطافپذیر درهم میآمیزند و یک منطق سیال و مرتبط را دنبال میکنند. اگر در گذشته پیچیدگی و تضاد از دل تقابلهای درونی پروژه بیرون میآمد، در حال حاضر خصوصیات مکانی سایت، برنامه فیزیکی طرح و مصالح مورد استفاده به صورتی انعطافپذیر روی همدیگر تا میشوند، در حالی که هویت هر کدام و هر لایه حفظ میشود.
معماری فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیانگرایی قرار دارد. فرمهای انعطافپذیر نه به صورت کامل هندسی و نه به صورت شکلهای دلبخواهی هستند. در مقیاس شهر، این لایههای تاشده و انعطافپذیر نه نسبت به بافت مجاور خود بیتفاوتند و نه مطابق با آنند، بلکه از شرایط محیطی بهره میجویند و آنها را در منطق پیچخورده و منحنی خود جای میدهند.
گرگ لین در تعریف معماری فولدینگ میگوید: "فولدینگ یعنی تلفیق کردن عوامل نامربوط در یک مخلوط به هم پیوسته" در این رابطه میتوان لایه های رسوبی در بطن کوهها را مثال زد که در اثر فشارهای درونی زمین روی یکدیگر خم شده و پیچ و تاب خوردهاند. در عین اینکه هر لایه خصوصیات درونی خود را حفظ کرده است، ولی با لایه های مجاور خود درگیر شده و لایه ها به صورت انعطافپذیری در کنار یکدیگر انحنا پیدا کردهاند.
شکل 2- لایههای رسوبی در این کوه در اثر فشارهای درونی زمین بر روی یکدیگر تا شدهاند و یک مجموعه
به هم پیوسته به وجود آوردهاند،در عین اینکه خصوصیات هر لایه در کنار لایههای دیگر حفظ شده است.
معماری فولدینگ، معماری نئوباروک نیز نامیده میشود. در معماری باروک، سبکهای یونانی، رومی، شرقی، رومانسک، گوتیک و کلاسیک روی یکدیگر تا میشوند و کالبد بنا و سطوح مواج دیوارها نسبت به شرایط انعطافپذیرند. همانگونه که در معماری فولدینگ، انعطافپذیری احجام و سطوح مختلف توسط فناوری جدید، که همان رایانه است، انجام میشود. تکنولوژی رایانه قادر است بین دو شکل، شکلهای میانی را برای انتقال نرم یکی به دیگری انجام دهد.
این انتقال نرم مدتها است که در فیلم های تبلیغاتی، فیلمهای ویدیویی و فیلم های سینمایی انجام میشود. در فیلم ویدیویی مایکل جکسون به نام سیاه و سفید ، تصویر صورت چند فرد مختلف که از نژادها، رنگها، جنسیت و سنین مختلف بودند گرفته شده و در مقابل چشمان حیرت زده تماشاگران تلویزیون، تصویر یکی به دیگری تبدیل میشد، بدون آن که بیننده احساس کند که این لایههای بین دو صورت کاملا متفاوت، به صورت تصنعی و یا ناهمگون به یکدیگر تبدیل میشوند. در فیلم نابودگر ۲ نیز هنرپیشه ای که نقش منفی داشت، میتوانست کالبد خود را به صورت جیوه در بیاورد و همانند جیوه در هر شرایطی تغییر حالت دهد. در روی کف زمین، به صورت یک کفپوش پهن شود و سپس از روی کف بلند شده و به صورت انسان و یا حالتهای دیگر درآید. امروزه با استفاده از رایانه، این انتقال و تغییر شکل به راحتی قابل اجراست و معماران فولدینگ سعی میکنند که معماری را با علم روز همگون و همسو سازند.
در این رابطه بهرام شیردل در مصاحبه خود در مجله آبادی میگوید:
"فکر من و همکارانم در معماری و شهرسازی، قابل انعطافکردن فضاها است به گونهای که جوابگوی تفاوتهای بیشماری باشد ... همیشه معتقد بودهام باید معماری جدیدی به وجود آید که با افکار و زندگی زمان خود انطباق داشته باشد و فرهنگ و تمدن موجود را غنیتر کند... انسان با گذشت زمان، افکار و خصوصیاتش تغییر میکند (برعکس سایر جانداران) معماری هم باید به تبع آن تغییر کند."
راستههای مجاور هم در بازارهای سنتی ما، نزدیکترین شکل کالبدی با مفهوم فولدینگ است. راستههای بازار در عین اینکه هرکدام غالباً به عرضه و فروش یک نوع کالای خاص اختصاص دارند، در عین حال در کنار و همتراز یکدیگر به صورتی نرم و انعطافپذیر در بافت شهر گسترش پیدا کردهاند.
3- مرکز گردهمایی کلمبوس
پیتر آیزنمن به عنوان بانی طرح فلسفه فولدینگ در حوزه معماری، واژه فرم ضعیف را مطرح کرده است. فرمی که قابل انعطاف است و خود را با شرایط محیطی وفق میدهد. همان طور که شکل ژله با شکل ظرف خود تطبیق مییابد. لذا فرمها یا لایه های معماری فولدینگ، در مجاور و همتراز یکدیگر به صورت انعطافپذیر و در انطباق با شرایط کالبدی، اجتماعی و تاریخی محیط در سایت قرار میگیرند.
آیزنمن در طرح خود برای مرکز گردهمایی کلمبوس (۱۹۸۹-۱۹۹۳) موضوع اشاره شده در فوق را به صورت کالبد معماری نشان داده است. به طور کلی در اکثر شهرهای بزرگ آمریکا، ساختمانی به نام مرکز گردهمایی وجود دارد. در این گونه ساختمان ها به صورت مستمر جلسات، سخنرانی ها و نمایشگاه های مختلف از طرف اصناف، سازمان ها و نهادهای گوناگون که جایگاه محلی، ملی و یا بینالمللی دارند، برگزار میشود.
مرکز گردهمایی کلمبوس در شمال مرکز شهر کلمبوس و در واقع در مرز بین مرکز شهر و قسمتهای شمالی شهر قرار دارد. در سمت غرب سایت، یکی از دو خیابان اصلی شهر (به نام خیابان هایت ) عبور میکند و از جنوب تا شمال و مرکز شهر را به یکدیگر متصل مینماید. از سه طرف دیگر سایت، بزرگراههای سرتاسری و خطوط راهآهن عبور میکنند و پلهای چندطبقه متعدد در اطراف سایت این خطوط را به یکدیگر متصل کرده است. به عبارتی در غرب سایت مهمترین مسیر ارتباطی محلی و داخل شهری، و در سه طرف دیگر سایت، خطوط ارتباطی داخل و بین شهری قرار دارد.
شکل 3 - لایه های مختلف حمل و نقل شهری و بین شهری از چهار طرف، سایت ساختمان مرکز گردهمایی کلمبوس
در ایالت اوهایودر امریکا را احاطه کرده است. پیتر آیزنمن وضعیت موجود در حاشیه سایت را در شکل دهی طرح
خودبرای این ساختمان به کار گرفته است.
تصمیمات اتخاذ شده و یا اطلاعات کسب شده در گردهماییهای داخل این ساختمان از طریق خطوط تلفن، فاکس و اینترنت و همچنین مطبوعات و رسانههای مختلف به سراسر کشور منتقل میشود. لذا از یک طرف این ساختمان مرکز تبادل اطلاعات است و لایه های مختلف ارتباطی از این مرکز، اطلاعات را به مناطق و مراکز مختلف منتقل میکنند. از طرف دیگر، این مکان مرکز خطوط ارتباطی محلی و بین شهری است و لایه های مختلف راههای ارتباطی از چهار طرف ساختمان عبور میکنند.
آیزنمن این چندلایگی خطوط اطلاعاتی و راههای ارتباطی در عصر ابرسازهها را در ساختمان خود به صورت کالبدی به نمایش گذارده است. لایه های مختلف ساختمان در حالت افقی، به صورت همتراز و با موقعیت همسان در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و مجموع این لایهها کلیت واحدی را به نام مرکز گردهمایی کلمبوس تشکیل دادهاند.
نکته حائز اهمیت دیگر در طرح آیزنمن این است که ساختمان دارای یک دوگانگی در مقیاس است و به هر دو مقیاس، بدون ارجحیت یکی بر دیگری توجه شده است. یکی مقیاس بزرگ شهر است و از دید داخل برجهای مرتفع مرکز شهر، ساختمان مرکز گردهمایی مقیاسی در حد بزرگراههای اطراف خود دارد. دیگری از دید عابر پیاده و مقیاس مجاور خیابان اصلی شهر است. از این منظر، ابعاد و مقیاس بدنهی ساختمان در حد ابعاد و مقیاس نسبتاً کوچک ساختمانهای محلی اطراف خیابان است.
4- سرنگونی برج سیرز
یکی دیگر از پروژههای جالب توجه در این سبک، سرنگون ساختن برج سیرز در شهر شیکاگو توسط گرگ لین است. برج سیرز، به ارتفاع ۱۱۰ طبقه، مرتفعترین ساختمان ساخته شده در سبک مدرن است. این ساختمان توسط شرکت معتبر اسکیدمور، اوينگ و مریل بین سالهای 1970 تا 1974 ساخته شد. مهندس معمار آن بروس گراهام و مهندس سازه آن فضلور خان (بنگلادشیتبار) بود. این برج در حال حاضر برج ویلیس نامیده میشود.
این ساختمان نماد و نمودی کامل از سبک و اندیشه مدرن است. نمای مسطح و ساده برج تماماً با آلومینیوم سیاهرنگ و شیشههایی به رنگ برنز پوشش داده شده است و میتوان آن را در چارچوب شیوه میس ونده رو و شعار کمتر بیشتر است، دانست. این برج از ۹ مکعبمستطیل چسبیده به هم تشکیل شده که به صورت سلسلهوار هر کدام تا ارتفاع معینی بالا میروند. ۲ مکعبمستطیل آخر به ارتفاع 443 متر میرسند. فضلور خان برای هر مکعبمستطیل، ۲۵ ستون فلزی در نظر گرفت. لذا برج سیرز از ۹ لایه (مکعبمستطیل) و هر لایه از ۲۵ لایه (سیستم سازه) تشکیل شده است.
شکل4-برج سیرز در شیکاگو، مرتفع ترین ساختمان در امریکا است و نمادی
شاخص از معماری مدرن و ذهنیت مدرن محسوب می شود 9 مکعب مستطیل
صُلب به صورت عمودی و با ارتفاع متفاوت، کالبد این برج را تشکیل داده اند.
گرگ لین در پروژه خود (به صورت نمادین) با تبر، تیشه به ریشه این نماد مدرنیته و معماری مدرن زد و عمودگرایی را به افقیگرایی تبدیل کرد. پس از انداختن برج به روی زمین، لین لایههای هندسی طویل و قائمالزاویه آن را طبق شرایط سایت در بین رودخانه، خیابان و ساختمانهای مجاور، همانند نوارهای خمیریشکل، در کنار هم قرار داد. این لایهها در عین این که هر یک خصوصیات خود را حفظ کردند، ولی با توجه به شرایط موجود در سایت، به حالت نرم و انعطافپذیر، به صورت افقی و بدون هیچ گونه ارجحیتی در بین عوامل موجود در سایت قرار گرفتند. لذا در این پروژه عمودگرایی، سلسلهمراتب وعدم انعطافپذیری به افقیگرایی، کمترازی و انعطافپذیری تبدیل شد.
شکل5 - گرگ لین پس ازسرنگونی برج سیرز، لایه های تشکیل دهنده برج را به صورت نرم و انعطاف پذیر در بین المانهای موجود در سایت جانمایی کرده است.
ویژگیهای طرح ساختمان در این سبک به قرار زیر است:
• موضوعات و تناقضات در شرایط پیرامونی و درونی هر پروژه معماری؛
• نمایش مباحث فوق به صورت لایه های انعطافپذیر در طرح بنا؛
• سیال بودن کالبد، سطوح و خطوط؛
• حرکت نرم و انعطافپذیر بدنه بنا در سایت؛
• استفاده از خطوط منحنی و شکل پذیر؛
• تأکید بر خطوط و تقسیمات افقی در نما.